سفارش تبلیغ
صبا ویژن




عبد کوچک خدا

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

خیلی سخته که خودتو فراموش نکنی. خیلی سخته که خودتو یادت بمونه. توی این شلوغ پلوغیهای روزگار، توی زرق و برقها و کشمکش های دنیا، خیلی سخته که مواظب باشی تیکه تیکه ات نکنن و هر کی یا هر چی یه بخشتو صاحب نشه، یه بخش وجودتو، یه بخش دلتو.... فکرتو .... ذکرتو .... محبتتو .... توانتو .... خیلی سخته که مواظب این امانتی ها باشی.

خیلی سخته چون باید دائم حواست باشه که اونقدر درگیر اینو اون نشی تا مبادا یادت بره خودتم هستی.... کی هستی .... چرا هستی. اگه یه لحظه غافل بشی همه این چیزای مهم یادت میره، بعد ... یه دفعه چشم باز میکنی میبینی..... مدتهاست روی دلت لایه های سنگین غبار و زنگار نشسته و روحت راکد و بی موج شده و قدمهای حرکتت خواب رفتن.

اونوقت تو می مونی و حسرت. تو می مونی و کلی تلاش دوباره و زحمت دوباره تا حداقل برگردی به حالت اولت. تا دوباره با اشک و آه، غبار ها رو پاک کنی و با تفکر و تذکر فراموش شده ها رو دوباره تو دلت زنده کنی و با مراقبه و تلاش دوباره مواج بشی و راه بیافتی.

دوباره راه بیافتی به سمت خدا ... به سمت خدایی شدن.


...

نظرات شما () link ساعت 12:0 عصر - یکشنبه 88 دی 20 -

بسم الله الرّحمن الرّحیم

امروز همه مشهد جزئی از حرم بود. همونطور که همه ایران.

امروز همه ی مقصد ها یکی بود. حرم علی ابن موسی الرضا.

امروز بزرگ تر از اون بود که بشه توی حرم ، روبروی ضریح ، کنار پنجره فولاد ، دور سقا خونه ، فقط شاد بود و به امام رضا علیه السلام تبریک گفت.

امروز ، با همه عظمتش زائر ها رو وادار می کرد به چیز های عظیم تری فکر کنند. دغدغه ی چیزهای بزرگتری رو داشته باشند. از امام رضا علیه السلام عظیم ترین چیز ها رو بخوان.

امروز گوشه قلب همه زائر ها روایتی از اللهم عجل لولیک الفرج بود.

 

امروز هنگام خوندن اذن دخول نیت داشتم که تا امام اجازه ندادن .... لحظه ای نگذشته بود که اجازه صادر شد .... دلم لرزیده بود و اشکم درغلتیده ....

امروز به نیت حج رفتم حرم ، امامم رو طواف کردم ، یک دور با تن ، صد دور با دل ، خیلی شلوغ بود ، هم تو آسمون ، هم رو زمین ...

امروز در خونه ولی نعمتم گدایی کردم ... زجه زدم ، آقا جون بده در راه رضای خدا ...

امروز شرمنده بودم ... هر چی فکر میکردم میدیدم لیاقت ندارم همسایه امام رضا علیه السلام باشم.

امروز زمزمه های زائرها هم حال و هوای دیگه ای داشت ... سرشار از محبت و عشق ...

امروز از طرف همه عاشقا نائب الزیاره بودم ، مخصوصا آقا سید علی ، عزیز دلم.


...

نظرات شما () link ساعت 8:48 عصر - جمعه 88 آبان 8 -

بسم الله الرّحمن الرّحیم


مدت هاست به دنیای مجازی قدم گذاشته ام. اما تا به حال چون آواره ای کوچه پس کوچه های این دهکده ی رنگارنگ را سیر می کردم و مهمان این وبلاگ و آن سایت می شدم و می خواندم و می دیدم و نظر می دادم و نقل می کردم و نقد می زدم.
اما به تازگی نیاز و وظیفه ام اینگونه واداشت که به نزدیک ترین مشاور املاک دهکده مراجعه کرده و سر پناه کوچک و ساده ای برای وجود مجازی ام ابتیاع که نه اجاره نمایم.
آنچه در این چهاردیواری اختیاری نگاشته خواهد شد بازتاب رنگین کمان وجود یک انسان در آینه ی یک صفحه ساده اینترنتی است که طرح و قالبش خبر از سلیقه بصری نگارنده و علاقه ی شدید او به دنیای کودکانه رنگ ها می دهد و تنوع موضوعات و مطالبش نشان از دغدغه ها و مسئولیت ها و باور ها و داشته ها و آرمان ها و ذهنیات و جریانات سیال زندگی او دارد.
و اکنون من ، این نگارنده رنگارنگ ، که سقف آرزوهایم بندگی خداست در مقیاس و اندازه کوچکانه خودم ، شروع میکنم با نام خدا و با توکل بر او ...


...

نظرات شما () link ساعت 4:11 عصر - یکشنبه 88 آبان 3 -

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یک بنده کوچک خداوند زندگی رسمی خود را در دنیای مجازی آغاز نمود!


...

نظرات شما () link ساعت 11:16 عصر - جمعه 88 آبان 1 -

<      1   2      
عناوین مطالب وبلاگ عبد کوچک خدا

» هندسه عشق
مردی که دوستش دارم
داداش حسین مان را هک کردند!
حوض حاج همت : نمود بارز تبعیض جنسیتی در جمهوری اسلامی
مردی که دوستش داریم ...
[عناوین آرشیوشده]
..