سفارش تبلیغ
صبا ویژن




عبد کوچک خدا

بسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم

" هر وبلاگ، یک سنگر"

" هر جوان، یک افسر جنگ نرم "

با شنیدن این تعاریف، احساس میکنم سرباز یا افسری هستم که توی یک جنگ تمام عیار، سنگرشو خالی، فرمانده شو تنها و مردم شو بی دفاع گذاشته و داره برا خودش یه گوشه گیج می خوره و هیچ برنامه و فعالیتی برا دفاع و مبارزه نداره، فقط داره نگا میکنه که یه عده از جوونای دورو برش، حالا یه کم دورتر یا نزدیک تر، که دارن مردانه تلاش میکنن و حقیقتا مبارزه میکنن.

مثلا همین حسین قدیانی که به لطف و برکت خون پدر شهیدش، قلمش و تلاشش چنان تاثیر و نفوذ و گستره ای پیدا کرده که وقتی صحبت از افسران جنگ نرم میشه، اولین کسی که من یکی به ذهنم میرسه، ای جوونه.

شاید بزرگترین جراحتهای این جنگ تردید، ابهام، سستی و انفعاله که ناشی از جهالته. و شاید همین جهل من نسبت به ضرورت ها و نیاز ها و راهکارها و ابزارها و نسبت به حقیقت باعث میشه که مثل یک سرباز مجروح، منفعل و معذب و گیج و کسل باشم.

من هنوز به این یقین نرسیده ام که نوشتن توی وبلاگ، اسمس فرستادن و مباحثه کردن چقدر می تونن تو حال و هوا و نتیجه ی همه ی این تک و پاتک های جبهه فرهنگی اثرگذار باشه.

شاید اگر نگاه عمیق تر و دقیق تر و وسیع تری داشتم و تلفات جنگ رو از یک طرف، حملات دشمن رو از طرف دیگه و دفاع ها و پاتک ها و امدادگری های فعالین خودمون رو به علاوه همه اینها دائم مرور میکردم و مد نظر داشتم، الان دچار تردید نبودم که آیا یه دونه وبلاگ من که مطالب دست و پا شکسته من می خواد توش قرار بگیره چقدر میتونه کار راه انداز باشه توی این جنگ.

الان دچار عذاب وجدان نبودم که هیچ کاری نمیتونم برای کمک به مولا و ولی ام بکنم.

الان دچار خمودگی و فرسودگی معرفتی و خود بیهوده و بی مصرف پنداری فرهنگی نمی شدم.

در یک کلام الان مجروح جنگ نرم نبودم. ولی حالا که مجروح شدم، ان شاء الله همسنگرها و هم گردان ها همت مضاعفی بکنن و امدادی برسونن.


...

نظرات شما () link ساعت 4:33 عصر - شنبه 89 خرداد 29 -

سر کلاس شعر تی اس الیوت رو بررسی میکردیم :

The Love Song of J. Alfred Prufrock

الیوت پدر شعر مدرن انگلیسیه.

تا حالا المان های مدرنیستیکی که تو شعر ها تاحالا دیده بودم رو خیلی از خودم دور میدیدم.

سرگشتگی ، نا امیدی ، حس تعلیق و بین زمین و آسمون آویزون بودن ، تنهایی ، پوچی ، شکستگی ، تکه تکه گی ......

از این فضا ها دور بودم آخه معتقدم که من خیلی چیزها دارم که این غربی های فلک زده ندارن و به این روز افتادن.

اما امروز خجالت زده شدم.

وقتی دیدم کاراکتر این شعر به عنوان یک انسان مدرن فلک زده که آخرشم به خودکشی می رسه یک صفت داره که روم به دیوار منم یه جورایی خیلی ازش مبرا نیستم!!!!

استغفر الله ربی و اتوب الیه

خلاصتاً بهش میگن indecision

تفصیلا یعنی همین که هی زور میزنی کلی تصمیم می گیری - کلی هدف گذاری می کنی - کلی برنامه ریزی میکنی - البته تو ذهنت یا فوقش رو کاغذ - بعد لحظه عمل - یا موقع اقدام و شروع که میشه - یوهو هو هو - همه چی می پره و یه دفه قید همه چیو می زنی و یه دفه بی خیال می شی و تفلسف و مغالطه ای می کنی و نهایتا به این نتیجه می رسی که اصلا لازم نیست اینقدر خودتو زحمت بدی و یا اینکه اصلا تو هیچوقت - به هیچ وجه من الوجوه - نمیتونی همچین کاری کنی یا اینجوری عمل کنی یا اینجوری زندگی کنی یا .............

خدا شفات بده !

خدا منو شفا بده ، البته بعد از اینکه منو بخشید برای اینکه اینجوری آبروی بچه شیعه ها رو می برم !

اوووووووووووووووووووووووووووووووووف!

قابل توجه دوستان ! که اگه از معضل مصمم نبودن و شل و ول بودن - مثل بنده - برخوردارید و البته از آن رنج می برید ، راه درمان تقویت عضلات تصمیم گیری ورزش دادن آن هاست. یعنی همانطور که با برداشتن وزنه های کوچک به طور مستمر عضلات بدنتان را مثلا تقویت میکنید ، با گرفتن تصمیم های کوچک به طور مداوم - و البته ایستادن پای آنها - می توانید به مرزهای آدمیت نزدیک تر شوید و از سیب زمینییت تان کاسته شود.

این اظهار فضل هم محض اطلاع بود که بدانیم و ببینیم که تئوری ها را بلدیم و آن جایی که گندیده و بویش بلند شده - همانا قسمت عمل ماست که هیهات ............!!!!!!!

و این جاست که ندای حاج آقا بهجت تو گوشمان میپیچد که آنچه را که میدانی عمل کن!

خدایا شرمنده ام ......... دیگه قول می دم ......... دیگه تصمیم می گیرم ..........

...

...

آیا دوباره روز از نو روزی از نو ؟

 


...

نظرات شما () link ساعت 4:33 عصر - شنبه 89 خرداد 29 -

بازم همه امکانات مملکت رفت شد به کام تهرانی ها.

بازم تهرانی ها حالشو بردن و ما فقط پای تلوزیون نشستیم و نگاه کردیم و جیزّک خوردیم.

باز از رشک و حسادت دندون قروچه رفتم و تو دلم نفرین کردم این قوم مرفّه رو که ایشالا نوش جونشون بشه زلزله .

باز حسرت خوردم که شهرستانی به دنیا اومدم.

...

...

...

آخه خیلی نامردیه بابا!

 

حالا اگه تدفین یکی از اون 89 تا شهید سهم مشهد نمی شد، تشییع چندتاشون برای چند ساعت تو شهر خیلی ما رو پررو می کرد!

ای خدا .........!

این دیگه چه خساستیه که این برنامه ریزا دارن!

یعنی یه نظر به اون تابوتهای بلند بالای پرچم پوش ... یه قدم مشایعت اون فرزندان فاطمه الزهرا (س) ... یه نفس استشمام عطر بی زوال بهشت ... یه قطره اشک از اعماق این دلای تنگ ... یه قول و قرار کوچیک دوستانه با او کبوتر های پر کشیده ... یه راز و نیاز کوتاه عاشقانه با او لاله های شکفته ...

خیلی توقع زیادی بود ؟؟؟

باز هم سفره تنعمی پهن گشت و ما ماندیم ...!

 


...

نظرات شما () link ساعت 4:33 عصر - شنبه 89 خرداد 29 -

هفته آخر رسیده...

آخرین برگهای یک عمر تحصیلی دارند یکی یکی می افتند...

دارم کم کم آماده رفتن می شوم...

آماده می شوم که بگویم، ای دانشگاه خداحافظ!


...

نظرات شما () link ساعت 4:33 عصر - شنبه 89 خرداد 29 -

ازدواج :

           آزمون خودشناسی.....

                                    کلاس خودسازی.......


...

نظرات شما () link ساعت 4:33 عصر - شنبه 89 خرداد 29 -

   1   2      >
عناوین مطالب وبلاگ عبد کوچک خدا

» هندسه عشق
مردی که دوستش دارم
داداش حسین مان را هک کردند!
حوض حاج همت : نمود بارز تبعیض جنسیتی در جمهوری اسلامی
مردی که دوستش داریم ...
[عناوین آرشیوشده]
..